ماجراهای موش کوچولو موش کوچولو 1 روزی که موش کوچولو به دنیا آمدمهارت های زندگی429
قیمت : 18,000تومان
قصههای کودکانه، موش کوچولو قصه ما خیلی کوچولو و ریزهمیزه است، و به همین خاطر خواهر و برادرهایش او را تو بازیهایشان و گردشهایی که میروند راه نمیدهند چون فکر میکنند که نتواند از پسکاری بربیآید. موش کوچولو کمی خودش را کنار کشید و شروع به لیسیدن دستهایش کرد. یکی از بچه موشها گفت: ((تو چرا این قد کوچولویی؟)) موش کوچولو به خودش نگاه کرد یکی دیگر گفت: ((تو قد ما نیستی!)) و همه تنهایش گذاشتند و رفتند بیرون.
بخشی از کتاب:
موش موشی گفت: ((آگه تمام راه رو بدوئیم نصف شب به خونه میرسیم وای؟ حالا چیکار کنیم)). موش موشک گفت: ((بچهها نباید تا نصف شب بیرون از خونه باشن)). همون موقع بارون نم نم شروع به باریدن کرد . موش موشان گفت: ((شاید این دور وبرها سوراخی باشه تا صبح بتونیم اونجا بمونیم )). موش موشک گفت: ((کاش وسیلهای چیزی داشتیم، ما رو تندی میبرد پایین.
اینجا بود که موش کوچولو قصه ما به کمک خواهر و برادارش آمد و گفت:........................
اما موش کوچولو قصه ما خوب میدونه موقع خطر چطوری باید به اونا کمک کنه تا حسابی دهنشون باز به مونه
هر کدام از داستانهای موش کوچولو یکی از حکایتهای گلستان سعدی را یادآوری میکند و از قصههای کودکانه، جذاب و آموزنده به حساب میآید. و در آخر هر داستان بچهها یک ضربالمثل و یک نکته مهم را یاد میگیرند.. این داستان برای روانخوانی کلاسهای اول و دوم دبستان خیلی جذاب و خوا ندنی است.